روزی که بوی بهاربه مشامم می رسید، درخیالم دشت های سبزوکوهای سربه فلک که دردامنه های آن هزاران گل پررنگ وزیبا رویده بود.انسان بادیدن آن منظره قشنگ ودلربا به یاد خالق اووظریف کاری های اومی فتد.
تحرّکی درمن ایجاد شد.به فکراین افتادم که برای گردش به جای بروم بایکی ازدوستانم آنرادرمیان گذاشتم
اوگفت:..
روزی که بوی بهاربه مشامم می رسید، درخیالم دشت های سبزوکوهای سربه فلک که دردامنه های آن هزاران گل پررنگ وزیبا رویده بود.انسان بادیدن آن منظره قشنگ ودلربا به یاد خالق اووظریف کاری های اومی فتد.
تحرّکی درمن ایجاد شد.به فکراین افتادم که برای گردش به جای بروم بایکی ازدوستانم آنرادرمیان گذاشتم
اوگفت:خیلی خوب موافقم بیا که برویم.رفتیم تاآنجایکه به فواره آبی که درمیان پارکی به فوران خود جلوه نمایی می کرد.
به زیبایی ودلربایی آنجامی افزود. رسیدیم بعدازچندلحظه تأمل وتعمق درحرکت این فواره یکی فشاروقوت زیاد داشت سیطره اش زیادودیگری که قوتش کم بود سیطره اش کم، آنهایکه حرکت، قوه فشاردرآن ها نه بود بی تحرّک خوابیده بودند ، بدون دلیل وبرهانی از آنها پیروی می کردند.
آن هایکه خودرابه بلندی هاپرت می کردگویاسرکشان آنها محسوب می شدند چندتای بیش نه بودند.درسی به من آموخت که جامعه انسانی همانند آن، تعداد محدودی هستند که تصمم می گیرند ودیگران ازآنها پیروی می کنند.
آنهایکه تحرّکی بیشتر،فهم فزونتروشناخت خوبتردارند.
قامت شان ازهمه بلندترودرجامعه قدرت وقوت زیادترودرظاهرآشکارترهستند.
برای مبارزه آن ها را نشانه گرفت وازپادرآورد،دیگران که حرکتی ندارند. ناآگاه خموش اند خودبخودزیرسیطره می آیند.
اگرچه ازاین بی حرکت ها که آنها به وجودآمده اندوزیربنای آن راتشکیل می دهند.و آن آگاهان می توانداین قافله رابه جهتی سوق دهند.
ازاین جاست که مسأله مبارزه ها شروع می شود. جنگ بین حق وباطل درجامعه انسانی ظاهرمی شود،حق گراها جامعه را ازخواب بیدارمی کنندوبه تحرک به سوی سعادت رهنمون می سازند.
باطل گراها جلوی این حق گراها می ایستند ومی خواهندجامعه رادربی حرکتی وناآگاه ازحقوق شان وفطرت پاک انسان وارسته نگه دارند.تا به سیطره وحکمفرمائی شان تداوم بخشند.